اندر احوالات من در خانه
این انتخاب واحد چقد بد بود:(
هر چی خواستم انتخاب کنم ظرفیتش تموم شده بود
با هزار مصیبت یه درس عمومی پیدا کردم که ۵ نفرش خالی بود
بچه های کلاسمون گفتن نمیرن دانشگاه واسه همین منم نمیرم
کلا تو خونم..البته بیکار نیستم
چون هرروز مامان بابابزرگو میبره بیمارستان من خونه رو تمیز میکنم ظرفارو میشورم
کارای خونه خیلی سختن منم که از بچگیم تنبل بودم نمیتونم کار کنم
مثلا ۵ دیقه کار میکنم نیم ساعت استراحت میکنم خخخ
دیروز رفتم کلاس تزریقات و پانسمان ثبت نام کردم خدا کنه با کلاسام تداخل نداشته باشه
+ دیشب رفته بودیم واسه من شلوار بخریم اونجا یه دختر بچه ی ۴-۵ ساله بود انقد خوشگل انگلیسی حرف میززززد
ب مامانش میگفت oh mom where is dad?!..can I go there?
خیلی بامزه حرف میزد من هنوزم هنگم هییی خوش ب حالش خخخ
توریست نبودنا مامان بابای بچهه بهش انگلیسی یاد داده بودن
از دیروز ب مامان گیر دادم که چرا به منم انگلیسی یاد ندادین؟!خخخ