وب نوشته های یک من :))


۴ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۷:۵۷۳۰
دی

خیلی ناراحتم

نیم ساعته دارم گریه میکنم

فک میکردم همه این حرفا که راجع ب استادای بیشور میزنن جوکه و راست نیس

ینی ی آرایش کردن و جلف بازی میتونه اینقدر تاثیر گذار باشه؟!!!

اصلا فک نمیکردم استاد گیاهمون همچین ادمی باشه

تو کلاسمون هر دختری که خیلی لوس بود و همیشه استاد استاد میکرد از همه بیشتر گرفتن

منی که تو کلاسش فعالیت میکردم و تنها فردی بودم که تو ازمایشگاه خسته نمیشدم

هی نمونه میاوردم و با میکروسکوپ کار میکردم ازش سوال میکردم انصافه بهم کم بده؟؟

فک کنم با اونایی که علاقه دارن و فعالیت میکنن مشکل داره

نمره پسرا که از مال منم کمتره!!

یه دختر چادری بود تو کلاس که اونو انداخته!!!

خیلی نامردیه ب من ۱۵ داده ب اونی که ب خدا حتی نمیدونه کلروپلاست چیه ۱۷/۵!!

ادم خیلی حرص میخوره..واقعا انگیزش از این کارا چیه؟!

تو امتحانشم بچه ها تقلب میکردن حتی خودم دیدم که ورقه عوض میکردن

بعد منه خاک بر سرم ب خودم گفتم نههه من باید با تلاش خودم نمره بگیرم 

واقعا چرا باید اینکارا رو بکنیم؟! ی نمره ارزش اینو داره که ب استاد التماس کنیم!!


۰۹:۳۴۲۹
دی
نمره دوتا از درسا رو گذاشتن:(
من اصلا باورم نمیشه ینی چی که استاد تفسیر به من ۱۷ داده:((
این استاده گفت هرکی کنفرانس بده ۲ نمره بهش میدم ولی نه به من نه به دوستم داده!!
 چقدر فحشش دادیم...
خب خیلی نامردیه من اون همه زحمت کشیده بودم دو سه تا کتاب خوندم رفتم کنفرانس دادم
ولی اخرشم اون نمره رو نده بهم..اه
دیروز اعتراض دادم ب نمرم..یه متنی نوشتم که انگار مثلا به اداره ای چیزی باید برسه خخخ

متن تجدید درخواست من:
با عرض سلام و خسته نباشید خدمت استاد گرامی
ضمن تشکر و قدردانی از زحمات بی دریغ شما در طول ترم تقاضای بررسی نمره کنفرانس خود را دارم...با تشکر

ولی برعکس دوستم نوشته که
 استاد خیلی ممنونم باید نمره دادنتون..اگه از کنفرانس من راضی بودین لطف کنین نمرشو لحاظ کنین

حالا کدوم یکی از اینا بهتره؟! خخخ
۱۹:۵۱۲۷
دی
داشتم پستای قبلیمو میخوندم دیدم چقدر مثه افسرده ها حرف زدم!!
گفتم من همون هانیم که همیشه می خندید؟!!
میخوام مث قبلنا که حرفامو تو وبم مینوشتم بنویسم 
اول اینکه بگم امتحانامون تموم شد..از امروز تا۱۰ روز دیگه استرااااحت
انقد من عذاب کشیدم این سه هفته کههه...
قسمتای اخر بعضی درسا وقت نشده بود بخونم شب امتحانی خوندم
گیاه و جانورشناسی کلی نام علمی دارن که خیلی سخته حفظ کردنشون
بدترین امتحانامم همین دوتا بودن...
امروز امتحان عملی جانور داشتیم انصافا سوالا سخت بودن
سه تا میز بود روی هر میز ۵-۶ تا میکروسکوپ بود که باید جانور روی اونو تشخیص میدادی
اصلا من خیلی بدشانسم همیشه کنارم کسی میفته که هیچی نخونده
اون احتمال چند درصدی تقلبم از بین میره!!
یکی از پسرای همکلاسیم کنارم بود که هیچی نخونده بود همه جواباشو از ورقه من نوشت!!
منم حرصم گرفته بود دستمو گذاشتم رو ورقم نبینه خخخخ..از ۱۵ تا سوال که تشخیص بود ۶تاشو مطمئنم که درست نوشتم

پ.ن : تصمیم گرفتم اتفاقی که برام میفته رو اینجا بنویسم.درسته قلم روونی ندارم ولی ی جوری ارومم میکنه اینکار
و اینکه حال بابابزرگم تقریبا خوبه شیمی درمانیشو شروع کردن دکتر میگفت خیلی تحملش زیاده...بابابزرگم اصلا دردو ب روی خودش نمیاره بیمارستانم کنار دانشکده منه هی میپرم بیمارستان دلقک بازی درمیارم میخندونمش که یکم شاد بشه..چ نوه ی گلیم به به:)))
۲۰:۳۲۱۰
دی

چقدر سخته ادای آدمای خوشحال و موفق رو دربیاری!!

چقدر سخته وانمود کردن ب چیزی ک نیستی!!

چرا همش باید با خودم درگیری داشته باشم!!

شاید ...شاید اینجوری بهتره!

ولی...من نمیییتونممم

خدااایا چرا من این حس و حالو نمیفهمم!

چرا نمیتونم تصمیم بگیرم؟؟

چرا نمیخوام باور کنم که میتونم ادامه بدم؟

چرا همش میگم که دیگه تموم شد!!

خب اره همه ی اداما مشکلاتی دارن 

بعضیا مشکلشون کوچیکه بعضیام بزرگ!

خدایا من چم شده؟؟

چرا دیگه صدات نمیکنم؟

چرا مثل همیشه باهات حرف نمیزنم؟

میشه این بندتو ببخشی بخاطر همه کاراش

میشه دستمو بگیری و بلندم کنی؟

خداجونم میشه مامانمو خوشحال کنی؟

میشه کاری کنی زیاد غصه نخوره و کمتر اذیت بشه؟

میشه حال بابابزرگمو خوب کنی؟

.

.

.

.

.

.

.

نوشتن بهم آرامش میده..

حالم خوبه فقط یه چیزایی هست که باعث میشه خندیدنام یادم بره!!

میخوام بگم که این سه ماه چی شد؟

همه شکست عشقی میخورن ...منم شکست درسی!!!!

از وقتیم با دوستم رفتم دانشکدشون حالم بدتر شد!!همون دوستم ک پزشکی قبول شده بود..

البته الان دیگه بهش فکر نمیکنم! 

چندین بار کتابامو باز کردم و خوندم ولی هیچی ازشون نفهمیدم چون علاقه نداشتم بهشون

ولی الان میخوام همینو بخونم..من میخوام موفق شم

میخوام ب همه اونایی ک میگن این چ رشته ایه رفتی؟!خیلی چرته!

ثابت کنم ک ادم میتونه در هر شرایطی موفق شه فقط باید خودش بخواد

وقتی می بینم خیلیا اومدن فقط واسه مدرک گرفتن انگیزه میگیرم واسه خوندن

واسم نمره مهم نیس اینکه کم بگیرم مهم نیس 

مهم اینه که اون چیزی ک میخونم ب دردم بخوره و ازش استفاده کنم

مهم حس ارامشیه که بعد موفقیتم بدستش میارم..

فقط این وسط حال و روز بابابزرگمه ک ناراحتم میکنه

از مهر حال بابابزرگم بد شد..با چنتا دکتر و ازمایش فهمیدیم سرطان داره!اونم سرطان معده..

از وقتیم مامان بزرگم فهمیده حالش بد شده اخه..اخه مامان بزرگم تو سرش ی غده داره

کدوم از خدا بی خبری بهش اینو گفته بود فقط خدا میدونه!! 

مامانم هرکاری میکنه داروهاشو نمیخوره میگه میخوام زودتر بمیرم...

خونمون دیگه مث قبل نیست!!

مامانم هر روز گریه میکنه

من چیکار میتونم بکنم؟! جز این که بگم خدا بزرگه مامان جونم!

بابابزرگم طوریه که اصلا دردو ب روش نمیاره همیشه میخنده که کسی دردشو نفهمه

ولی الان دیگه نمیخنده انگار خیلی درد داره...

خدایا کاری کن کمتر درد بکشه


 پ.ن : ایشالا بعد امتحاناتم بتونم بیام..