وب نوشته های یک من :))


۱۰ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۱۱:۵۵۳۰
تیر

صبح از خواب بیدار شدم دیدم اس ام اس اومده که جوابا اومد

بدو بدو رفتم دست و صورتمو شستم پریدم پشت لپ تاپم

رفتم سایت سنجش با کلی امید و آرزو

ولی نشد

هنوزم دستام داره میلرزه

حتی ب مامانمم رتبمو نگفتم

ی درسم گند زد ب کل رتبم

میرم

میخونم برا سال بعد

خداا هیچی نخواستم ازت گفتم ب زور نمیتونم ازت چیزی بخوام

ولی دیگه این حق من نبود 

انتظار این رتبه رو من نداشتم اینو ب کی بگم

باورم نمیشه واااای

فقط اینو میدونم ک باید باید بخونم شده تا حد مرگ ولی میخونم

تنها چیزی که حرص منو بیشتر دراورد دوستم بود

بعد کنکور بهم زنگید گف خراب کردم و پشت میمونم

منم گفتم تا اعلام نتایج صبر میکنم ببینم چی میشه

ولی اون میگفت نهههه من خیلی بد دادم

الان اومده میگه رتبم شده2400 درسته خیلی خوب نیس 

ولی خیلیم بد نیس که اون همه دروغ ب من گفت

من از اونایی ک این همه سهمیه دارن نمیگذرم

ی همکلاسی داشتم 70 درصد سهمیه داش

این دوستمم که رتبشو گفتم 50 درصد سهمیه داشت

با این همه سهمیه اون رتبو رو اورده اگه سهمیه نداش چی میشد هه

خدافظ 




۱۱:۲۶۲۹
تیر

امروز رتبه تک رقمیا معلوم شدن

پس تا شبم رتبه های ما میااد

خداااا دارم می میرم

تا حالا اینجوری نشده بودم

دستام دارن میلرزن

الانه که بمیرم فک نکنم تا شب زنده بمونم خخخخ

الان چجوری مامانو آماده کنم

نیم ساعت پیش دوستم گفت اخبار اعلام کرد سارا همتی اول شده

خوش ب حالش واقعا

من ی معلم زیست داشتم این سارا با اون میرفت کلاس احتمالا

تو یکی از ازمونا دیده بودمش میگفتن خیلی باهوشه

ی ازمون ژنتیک داشتیم من شرکت نکرده بودم 

ولی استادمون میگف فک نمیکردم کسی بالای90 بزنه

ولی این سارا 96 زده بود فک کنم

خدایا هرچی صلاحمه همون بشه

فقط دل مامانم نشکنه

من مهم نیستم

خودت میدونی که من چجوری خوندم 

خودت میدونی چقد گریه میکردم و استرس لعنتی نمیذاشت خوب بخونم

خداااااااا طاقت ناراحتی مامان بابامو ندارم

ینی میشه امسال قبول شم؟!!!!!

نمیدونم مغزم هنگ کرده..........



۱۲:۵۹۲۶
تیر

سلامی ب گرمی تابستون 

این همه مدت نتم قطع بود :(

خیلی بد بود خدا هیچ خونه ای رو بی نت نذاره خخخ

نمیدونین ک چی کشیدم بیکار بودم بیکارتر شدم:)

این چند روزه دیدم کاری ندارم انجام بدم نشستم دو سه تا نقاشی کشیدم

دیدم عجببب طراحیم داره ب منفی بی نهایت میل میکنه خخخ

هرچی کشیدم همه گفتن اه این چیه دیگه؟!!خخخ 

فقط بابام خیلی تعریف میکرد اونم میدونم چون خیلی دوسم داره واسه همین میگه!!

هوا خیلی گرمه تحمل کردنش داره سخت میشه وااای

عاقا استرس کنکور تموم شد الان گیر کردیم تو استرس اعلام نتایج

این استرسه از اون یکی بدتره یعنی ب درجه کشندگی هم داره میرسه خخخ

ی حس خیلی بدیه که قابل توصیف نیس


۱۱:۳۴۲۰
تیر

این روزا اصلا حوصله هیچ چی رو ندارم اعصابم خرده

نمیدونم قراره چ اتفاقی بیفته ولی حس میکنم قراره ی اتفاقی بیفته که خیلی بده 

کم کم داره از زندگی کردن حالم بهم میخوره هیچ هدفی ندارم 

کلا بیکارم و کار خاصی نمیکنم هر روز همون اتفاقای قبل تکرار میشه و هیچ تنوعی نیس

کاش این روزا زودتر تموم بشن

۱۰:۰۸۱۳
تیر

عاقا من ی دوستی دارم خیلی دوسش دارم خیلی دختر باحالیه

مث خودمه هی مریض میشه خخخ

این دوستم سوال نمی پرسه نمی پرسه وقتی هم میخواد بپرسه چش سوال پرسیدنو درمیاره

اون سری (اردیبهشت بود فک کنم) اس زده بهم میگه

ادرار تو کلیه درست میشه مدفوع هم تو روده؟؟

خخخخ کلی خندیدم طوریکه مامان خواب بود از خواب بیدار شد

میگم اره دیگه پس میخواستی کجا تولید شن؟

میگه جلل الخالقققق من فک میکردم هر دو تو کلیه درس میشن

خخخخ اخه من ب این چی بگم؟!

اخه مدفوع تو کلیه؟؟!!خخخ

خلاصه روحم شاد شد انرژی گرفتم رفتم زیست خوندم خخخ

بعدا نوشت:

امروز مامانو فرستادم مدرسه بره کارناممو بگیره

مامان میگه خجالت میکشم الان کارنامتو بگیرم وای ب حالت اگه زمین افتاده باشیاا خخخ

عاقا قبوووول شدم خیلی خوشحالم خخخ

ولی عجب نمره هایی هس تو کارنامه خخخ تا حالا چنین نمره هایی تجربه نکرده بودم که اینبار تجربه کردم.

دیگه تنوع هم لازمه خخخ همش ک نباید ادم19-20 شه:))

۰۹:۴۴۱۳
تیر

ی روز معلم فیزیکمون ی برگه بهم داد گفت برو به خانم...بگو ازش کپی بگیره

منم با اخم وتخم!!پاشدم رفتم

رفتم پیش خانم.. گفتم لطفا از این کپی کنین

از جاش بلند شد و اومد طرفم که برگه رو ازم بگیره

یهو افکار شیطانی ب افکارم هجوم کرد خخخ

همین که میومد پیشم پامو بردم جلو و ی کمی کجش کردم

که ی دفعه تعادلش ب هم خورد خخخ

و همین که بین زمین و هوا بود"اصلنم اغراق نیس خخخ"

و در حال پخش شدن روی زمین بود گرفتمش

گفتم ایوااااای چی شد خانم؟؟؟

گفت هیچی دخترم پام پیچ خورد

خخخ حالا ب زور خندمو جمع کردم که یهو منفجر نشم

از اتاقش که اومدم بیرون ترکیدم خخخ

رفتم کلاسمون دوستم میگه چرا میخندی؟؟

میگم هیچی بابا زدم معاونمونو پخش زمین کردم

الان که فکرشو میکنم می بینم خیلیم کار خوبی کردم خخخ

درسته طفلی با من کاری نکرده بود ولی ب کل کلاس که هی میومد حرص میداد

اخه شماها نمیدونین که مدرسه ما عین پادگان بود فقط سیم خاردارش کم بود خخخ

این معانمونم انگار پلیس بود و هممون مجرم خخخ

۲۳:۵۱۱۰
تیر

من ی همکلاسی داشتم خیلی توهم فانتزی میزد.منم دیگه واسم عادی شده بود بهش گوش نمیدادم

یعنی رسما بعضی وقتا ما رو خر فرض میکرداااا خخخ

مثلا می گفت امروز فلان بازیگر فالوم کرد یا عموم از امریکا زنگ زد

خخخخ کل فامیلاشون دکتر و دندانپزشک و داروساز و مهندس و معمارن

اکثرشونم خارج کشور زندگی میکنن

فقط من نفهمیدم چرا بابا مامان این دکتر نیستن؟؟!!!

این "پ" ی روز اومد گفت ی پسری تو لاین ازم خوشش اومده و فلان

منم طبق معمول تو دلم گفتم برو بابا اه اه

بعدها دیدم ن انگار قضیه داره جدی میشه

هر روز از پسره تعریف میکرد عکسشو نشون میداد خخخ

می گفت پسره 20 سالشه و برق میخونه

خلاصه هی می گفت بچه مثبته و خیلی خوبه وفلان

این دوست مام جو گرفته بودتش می گفت اصن میخوام باهاش ازدواج کنم

می گفت پسره با عمش! حرف زده و میخواد بعدا ب خونوادش بگه

من ب شخصه خیلی مخالف این دوستیای مجازیم

خو کسی ک اونجا باهات اشنا میشه تقریبا میشه گفت صد در صد با یکی دیگه هم حرف میزده

چجوری میشه بهش اعتماد کرد اخه

چهارشنبه بود ما هم کلاس فوق داشتیم

پ به پسره گفته بود بعد کلاس جلوی مدرسه باشه

بعد کلاس همه رفته بودن و فقط ما چهار پنج نفر مونده بودیم

این دوستم رفت ته کلاس یکم ب سرو وضعش رسید نمیدونم مانتو عوض کرد ارایش کرد خخخ

بعد راه افتادیم بریم این وسط نمیدونم چرا هی فشار من میفتاد

رنگم شده بود عین گچ هی بچه ها می گن تو چرا استرس داری اخه؟خخخ

به پ میگم اینکارو نکن بابا خیلی بده با ی پسر غریبه قرار میذاری که چی؟

فک میکنی واقعا اون هدفش ازدواج با توعه

ولی گوشش بدهکار نبود که

حالا تو این هاگیرواگیر دستمو گرفته بهم میگه

هانی بیا با هم برییییم

گفتم گم شو بابا میگم نرو حالا میخوای منم با خودت ببری!!!

خلاصه رسیدیم سر کوچه دیدیم ی پسره تکیه داده ب ماشین

فهمیدیم خودشه خخخ

من و سه تا از دوستان یواش یواش رفتیم جلو که مثلا داریم رد میشیم

هی ب بچه ها میگن ضایع بازی درنیارینااا

ولی همچین نگا میکردن که پسره از خنده کبود شده بود خخخخ

پسره تیپش بد نبود ولی قیافش همچینم خوب نبود

ته ریش داشت و موهاشم فشن بود

عاقا این پ رفت سوار شد و باهم رفتن

من و دوستامم همچنان هاج و واج نگا میکردیم

فرداش پ اومده تعریف میکنه که اول رفتیم کافی شاپ

کلی حرف زدیم بعدشم پیتزا خوردیم!!

میگه هی میخواست دستمو بگیره منم نمیذاشتم

آخر سر دستبندمو باز کرد گفت اینو یادگاری ورمیدارم!!

تازه بعدشم می برتش خونشون هر کاری میکنه پ از ماشین پیاده نمیشه

حالا خداروشکر ب خیر گذشت

ولی این پ اصلا اینکاراشو ترک نمیکنه که

منم هرکاری کردم دیدم این عوض ب شو نیس!خخخ

بهش میگم خوبه حداقل عقلت رسید باهاش نرفتی خونشون این بچه مثبت بود دیگه!!!

 

 

۱۴:۲۴۱۰
تیر

عاقا صبح ساعت11 از مدرسمون اس ام اس اومد که چهارشنبه22 تیر بیاین کارنامتونو بگیرین

خخخ من 22 تیرشو ندیدم هی بهشون فوش میدم چرا الان اس دادن دیر میگن به ادم 

ب مامانم گفتم پاشو بریم کارنامه منو بگیر من نمیام مدرسه هااا تا دم در راهنماییت میکنم فقط خخخ

تو راه ی لحظه گفتم بذار دوباره اسو ببینم دیدم ایوااای اینکه امروز نیس خخخ

هیچ چی دیگه رفتیم واسه مامان ی مانتو خریدیم

ب مامان میگن خوب شداا ب بهانه کارنامه میری واسه خودت خرید میکنی دیگه!!

اصن خوب شد کارنامه رو ندادن میترسم زمین افتاده باشم خخخ

معلم زمینمون خیلی عقده ای بود سوالا رو در حدی طرح کرده بود که سوالای قلمچی نسبت بهش در حد دو دو تا بودن خخخ

دعا کنین نیفتم خخخ

راستی اگه بالای 8 بگیرم مستمریم فک کنم 19 اینا باشه قبولم دیگه؟!خخخ

بعدا نوشت:

عاقا عصر دیدم از مدرسه باز اس اومد که با عرض پوزش اشتباه کردیم فردا بیاین کارنامتونو بگیرین خخخخ

بعد میگن چرا زود عصبی میشین؟؟

من الان عصبی نباشم؟؟

خودمو واسه هفته بعد اماده کرده بودم خخخ

۱۶:۳۰۰۸
تیر

عاقا کمبود پست آوردم مطلب جدیدی ندارم بذارم

البته خاطرات قبل کنکورم هس ولی حس نوشتن ندارم خخخ

بعد مدت ها رفتم سراغ نقاشی

از وقتی وارد دبیرستان شدم چیزی نکشیده بودم حدودا چهار سالی میشه

امروز دیگه از بیکاری ب نقاشی پناه اوردم

البته خیلی خوب نشد چون مداد طراحی نداشتم با ی مداد ساده کشیدم همشو

اینم نقاشی

gk6u_img_20150627_100457.jpg

اول اینو کشیدم خیلی بد شد البته از جایی نگاه نکردم ساخته ذهن خودمه :))

کلا طراحی و سایه روشن یادم رفته خخخ باید بیشتر تمرین کنم

بعدش اینو کشیدم.دیگه دستام خسته شد از صبح می کشیدم اخرش خراب کردم:(

56ko_img_20150629_150005.jpg

همین دیگه

فعلا برم ببینم حس نوشتنم برمی گرده خخخ

۱۹:۳۱۰۷
تیر

سلااااام

اینم از اولین پست ما

ما هم از بلاگفا نقل مکان کردیم خخخ

اینجا قراره خاطراتم و هر چی که ب نظرم جالب میاد بنویسم

تا ببینم چی میشه دیگه

فعلا برم دیگه فقط محض شروع گفتم ی پستی بنویسم