چی بگم؟!!!
بالاخره انتخاب رشته کردم همین نیم ساعت پیش!!
خیلی سخت بود
واقعا اصلا نمیتونستم تصمیم بگیرم
چن روزه اصلا نتونستم بخوابم
خیلی فک کردم...
دلم کارای تکراری نمیخواد
نمیخوام وقتی ب گذشته نگاه میکنم افسوس بخورم
نمیدونم کی مقصره؟!چرا اونجوری ک میخواستم نشد؟!
تا الان کلی غصه میخوردم که چرا اینطوری شد؟
یا اینکه ارزوم تو دلم موند:(
داداش خیلی باهام صحبت کرد
گفت قرار نیس که همه پزشک بشن
تو ی رشته رو انتخاب کن برو جلو تو اون موفق شو
میگه ازکجا معلوم میتوننستی محیط بیمارستانو تحمل کنی
وقتی اون همه خون ببینی تو روحیت تاثیر میذاره دیگه
خلاصه بالاخره تصمیم خودمو گرفتم
ب جز داداشم کسی نمی دونه
طفلی مامان هرکاری میکنه نمیگم خخخ
خو نمیتونم بگم
حس میکنم ناراحت میشه یا من اینطوری فک میکنم
از بچگیم منو دکتر صدا میکردن
شاید تقصیر اونا باشه من اینطوری شدم
وقتی سوم دبیرستان بودم ی امیدی داشتم ب پزشکی
ولی..وقتی تابستون رفتم ازمون و نتیجمو دیدم بهم ریختم
اصلا نمیتونستم بخونم میگفتم چ فایده منکه هیچی نمیشم
همینم باعث شد..........
وقتی مدرسه میرفتم خیلی افسرده بودم
دوستام میگفتن تو چرا اینطوری میکنی اخه
منم میگفتم نخیر شما زیادی مثبت نگرید!!
از طرفیم معدم بدجوری درد میکرد
وقتیم قرص میخوردم خواب اور بود نمیتونستم خوب بخونم
درنیجه هیچی نمیخوردم با درد میشستم پای درس:(
تو مدرسه درد میگرفت بعد مامان میومد دنبالم میومدم خونه...
یا همش فشارم میفتاد ینی از8 بالاتر نمیرفت خخخ
همه این زجرا رو کشیدم ولی اخرشم گند زدم تو کنکور
الان وقتی فک میکنم می گم اگه این همه استرس نداشتم رتبم خیلی بهتر از این میشد
ولی دیگه تموم شد و غصه خوردن فایده ای نداره
نمیدونم این رشته هایی ک زدم اگه قبول شدم موفق میشم یا نه
ولی تمام تلاشمو میکنم
دیگه جای برگشتی وجود نداره.....خخخ
خدایا خودت کمکم کن..این دفعه دیگه ناامیدم نکن
خدایا گفتم هرچی صلاحمه همون بشه دیدم رتبم از چیزی ک انتظار داشتم خیلی فرق داشت!!
الان دیگه چی بگم؟!! ...................