خسته شدم:(
یه هفتس مامان بزرگ خونه ماس
منم اصلا بیرون نرفتم
انقد مهمون میومد خونمون ک حالم از هرچی مهمونه بهم میخوره
تا حالا تو عمرم انقد کار نکرده بودم:/
دیگه خسته شدم بخدا!!!
از فردا دیگه هر مهمونی بیاد هیچی نمیارم براش!!
ینی بطور میانگین هر روز پنج تا مهمون میاداا خخخ
اکثرشونم پیرن..اعصابم داغون شده دیگه اه
هرکیم منو میبینه میگه خانوم دکتر!!
هی میخوام خودمو کنترل کنم ولی نمیشه هااا
بابا مگه قراره هرکی تجربی خوند دکتر بشهعاقا من نتونستم
خو الان چیکار کنم
خودمو بکشم؟!
مامان نذاش پشت بمونم..چیکار کنم دیگه!!
درسته خیلی سخته برام ولی سعی میکنم فراموشش کنم:(
یه هفتس کلا کابو س می بینم
از ترس کابوس شبا نمیخوابم حدودای 2-3 شب میخوابم
صبم مث افسرده ها بیدار میشم
دو روز پیشم بابا گفت که عموش فوت شده!
مامان رفته بود خونشون اونجا عمه بابام گفته
بعد مراسم میام خونتون خخخ
حالا منتظریم ایشونم تشریف بیارن جمعمون جمع شه خخخخ